• وبلاگ : فراق
  • يادداشت : دايره سرگردان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + Ms 

    ادامه:
    ايمانه که مقصد و جهت رو مشخص مي کنه نه علم.. مجموعه ي اعتقاد به هست ها و نيست ها جهان بيني رو درست مي کنه، و جهان بيني يک سري گرايشات و بايدها به آدم مي ده (ايدئولوژي) که جهت و مقصد و راه و هدف به آدم مي ده.. اصلا بحث من اسلام و غيراسلام نيست.. مي خوام بگم مشخص کردن مقصد و آرمان کار علم نيست.. کار مکتبه.. حالا هر مکتبي.. (اينکه مکتب بايد چه خصوصياتي داشته باشه بعد از قبول اين مسئله است)

    بي طرفي علم افسانه است.. علوم غربي در دامن مکاتبي رشد کردند که الف آن ها انکار خداست (مثل اگزيستانسياليسم و پوزيتيويسم).. پيغمبران اين مکاتب هم غريبه نيستند، همين دکارت و هيوم و کانت و کي يرکگارد و راسل و سارتر خودمون!! پايه ي هستي شناختي اين علوم انکار خدا و آزادي انسانه.. و پايه ي معرفت شناختي اين علوم اصالت حسه (يعني انکار هر چيزي که با حس به دست نمياد).. بعد وقتي يه دانشجو که تو اين آب و خاک بزرگ شده (جايي که پر از ايمان به غيب و اعتقاد به ماوراء حسه) اين علومو مي خونه دچار حيرت مي شه..

    حالا که رفتي سراغ علم.. ايمان را چه کني؟

    به مارماهي ماني! نه اين تمام و نه آن!

    منافقي! چه کني؟؟..

    [ببخشيد.. رفتم تو فاز نوشتن و همينجور نوشتم.. مثل وبلاگ دوره.. البته شما يه توبيخ حسابي منتظرته که به زودي وقتش مي رسه پسرم.. سر همون گروه کذا !! که کچل شدم و زبونم مو درآورد!!]

    پاسخ

    آره ديگه همه گريه منم از همين نحوه رفتن سراغ علمه.// به روش غربي، همينه که اذيتم مي کنه//هر وقت به علم امثال شيخ بهايي فکر مي کنم غصم ميگيره//اونا از يه راه ديگه رفتن سراغ علم و به مراتب از به اصطلاح دانشمنداي الان بيشتر از قوانين عالم سر در مياوردن.//حيف که کتاباشون به ما نرسيد!!!
    + Ms 

    علم اصلا قرار نيست مقصدو مشخص کنه، علم ابزاره، چراغ راهه..

    درد از زماني شروع شد که پيروان عيسي عليه السلام در انجيل دست بردند و تحريفش کردند.. در عهد عتيق، سفرپيدايش باب دوم و سوم اومده: "خداوند، آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بي ممانعت‏ بخور، اما از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخوري زيرا روزي كه از آن‏ خوردي هر آينه خواهي مرد" "چون زن ديد كه آن‏ درخت براي خوراك نيكو است و به نظر خوشنما و درختي دلپذير و دانش‏ افزا، پس از ميوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد آنگاه چشمان هر دوي ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند پس برگهاي انجير دوخته، سترها براي خويشتن ساختند"..

    وقتي که شجره ي ممنوعه، درخت آگاهي و معرفت باشد، يا بايد به خدا ايمان داشته باشي و امرش را تبعيت کني؛ يا عصيان و تمرد کني تا آگاه شوي، عارف نيک و بد شوي و به علم دست پيدا کني.. غرب طي قرن ها نتوانست تضاد علم و ايمان را حل کند.. در غرب خدا مقابل علمه.. خدا مقابل آزاديه.. خدا بزرگترين محدوديت بخش بشره.. انجيل اساسا ضد علم بود، لذا غرب تا مذهب را کنار گذاشت، پيشرفت کرد و انقلاب صنعتي اتفاق افتاد.. در حالي که اسلام طي دو قرن از عرب هاي متوحش، تمدن بزرگ اسلامي را ساخت که چندقرن پيشرو در علوم روز دنيا بود..

    در قرآن شجره ي ممنوعه «تکبر و استکبار» است نه علم.. همان چيزي که پاشنه آشيل شيطان بود. قرآن مصداق اکرميت خداوند رو علم مي دونه.. ربک الاکرم.. الذي علم بالقلم.. يا وقتي خدا مي خواد آدم رو خلق کنه چيزي که به فرشته ها استدلال مي کنه علمه «و علم آدم الأسماء کلها ثم عرضهم علي الملائکه...» خدا به آدم تمام اسماء رو يادداده..علم و ايمان، همگام با هم به آدم و حوا اعطا شده ..

    خدايا نپرس جوانيم را چگونه گذراندم... اي تو که ستارالعيوبي...