• وبلاگ : فراق
  • يادداشت : آدم ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + wcircle 
    کاملا قانع شدم که تو متن اثر شرايط زيادي بزرگ نمايي شده و بايد اصالت رو به فرد داد نه به شرايط.
    + حامد 

    يه صحنه اي چيزي ديدي که اينو نوشتي !!!

    دقيقا چي ديدي ؟؟؟

    راجع به صحبتاي اقاي ms

    من ازين پست اينو مي فهمم که خاکستري نگاه کنم به ادماي دور و برمون

    يعني يه ادمي که نماز نمي خونه بخاطر کارهاي خوبش پاداش بگيره که قطعا مي گيره و يه ادمي هر چند نماز خون بخاطر کارهاي بدش عقوبت ميشه که اينم حتما ميشه چه اين دنيا چه اون دنيا

    + wcircle 
    loading...
    + ms 
    ترتيب کامنتا شايد جابه جا شده باشه شماره ها رو نگاه کن
    البته من درست سند کردم اشکال از کامنتدوني جناب است
    + ms 

    سه. اين «90 درصد» ظاهرا حدسه.. اما حدس من چيز ديگه ايه، امروز، با گسترش ارتباطات و علوم و فنون، و رشد فرهنگ و تمدن و عقلانيت بشر، کساني که در استضعاف فکري قرار داشته باشند بسيار کم اند. امروز کمتر کسي هست که اديان مختلف به او عرضه نشده باشد. در جامعه ي خود ما، شايد جوان تر ها محدوديت هايي داشته باشند اما مثلا يک انسان سي ساله، امکانات و اختيار و فراغ بال دارد تا هر غلطي مي خواهد بکند، يعني مثلا هر دين و مکتب و مرام و مسلکي که مي پسندد را انتخاب کند، اديان و مکاتب هم در کنار هم با فراز و نشيب، عرضه شده اند و در دسترس اند. اين يعني در کنار شرايط متکثر و متنوع بيروني، اختيار خود فرد در درجه ي اول قرار دارد، و اوست که در درگيري ميان آن چه عقل مي پسندد، آن چه فطرت اقتضا مي کند، آن چه هواي نفس مي خواهد، آن چه نيازش را برآورده مي کند، آن چه براي او لذت آور است و ..، به بينش ها و گرايش هايي مي رسد.

    به نظر من 90 درصد آدم ها اصلا براي رسيدن به حقيقت تلاش نمي کنند! براي اکثريت مردم اين مهم است که گذران زندگي را به بهترين نحو و به شيوه ي عصري و نوين و «خوب» اداره کنند. حقيقت براي خيلي از مردم يعني کشک. براي پرتقال فروش محله ي ما هيچ مهم نيست که دو دو تا چهارتا بشه يا شش تا. براي غالب دانشجويان رياضيات محض نيز مهمتر از معضلات علم رياضي، معضلات معيشت و مدرک و بورسيه شان است. پس: بسياري از مردم تلاش نمي کنند، بلکه تقليد مي کنند.

    چهار. خوب، در مفهوم اخلاقي اش، وصف افعال انسان هاست نه خود انسان ها. انساني خوب است که افعال خوب در او مجتمع باشد، حال چه خودش براي رسيدن به اينکه «اين افعال خوب است» تلاش کرده باشد، چه اين گونه تربيت شده باشد، چه با تقليد از يک مسلک و مرام، متخلق به اخلاق حسنه شده باشد. آن چه مهم است، آن چه اصالت دارد و منشأ اثر است، فعل آدمي است، ذهنيات او و خيالات و آمال و آرزوهاي او تا وقتي بريده از عمل اند، يعني کشک!! عقلا نيز احکام عقلايي را بر عمل بار مي کنند نه بر ذهنيات. مثلا تخيل کردن دزدي، مجازات ندارد، بلکه دزدي کردن، مجازات دارد.

    + ms 

    پرتقال فروش محله ي ما که نماز مي خواند، دقيقا نمي داند نماز را براي چه مي خواند، و چرا نماز خواندن خوب است، سر بسته مي داند که نماز معراج مومن است، نماز او را به خدا مي رساند، آيت الله فلاني که پير بزرگ ما بود هم نماز مي خواند، امام علي در محراب نماز شهيد شد و...، آن چه مهم است اين است که او نماز مي خواند. اما فلان دانشمند آلماني، که از قضا تلاش طاقت فرسايي براي رسيدن به حقيقت کرده، خدا را انکار مي کند، ازدواج را بيهوده مي داند و اخلاق را نسبي مي داند، از اين رو نه نماز مي خواند، نه از هم جنس بازي باکي دارد، و نه از دروغ. به نظر تو کدام يک از اين دو انسان، «خوب» اند، يعني داراي فضائل و افعال خوب اند؟

    (حرف هاي کامنت دومت يه پيش فرض فلسفي داره و اون اينکه عمل انسان، اصالت ندارد و فرعي است، در حالي که قرآن مي گويد: ان نفسک رهينه بعملک.. آدم هرچقدر لاف و فک بزنه اما «عمل» مهمه)

    پنج. (مي دوني که منم مثل تو از برچسب زدن خوشم نمياد اما به يک معني خاص و در جايگاه خاص). اولين کسي که به انسان بر چسب زد، و ميان انسان ها مرزبندي کرد خدا بود. مومن و غيرمومن، مسلمان و کافر، منافق و فاسق و کذاب و صالح و ...

    شش. درباره تارک الصلاه. اگه کسي نماز خوندن براش اثبات نشده باشه اگه مستضعف باشه که اصلا عقاب نمي شه (مستضعف توي جهان خيلي کمه)، اما اگه مستضعف نباشه کافره.. و کافر در درک اسفل جهنمه. و اگه مسلمان باشه و نماز رو ترک کنه، مثل کافره.

    + ms 

    من از وجه ادبي جملات جنابعالي عبور کردم و به عنوان نتيجه اي علمي روي اون حساب کردم، و الا به زيباست و حال کردم و اي ول، يا نچسبيد و برو بابا دلت خوشه، اکتفا مي کردم..

    اما در نگاه علمي، اين نتيجه داراي متغيرهاييه که هر کدوم بايد در جاي خودش اثبات بشه.. از اين رو، چنين نتيجه اي نه تنها اثبات شده نيست، که به شدت ابطال پذير است، لذا بهترين کار همينه که در حد يک ظن خفيف برآمده از استقراي ناقص، و چيزي در حد شکل گيري يک فرضيه، روي اون حساب کنيم. پس تا اينجاشو موافقم. (جمله بندي و لحن نوشتاريم يه جوري شده، ديگه الان ساعت نزديک 4 صبحه و طبيعيه!!)

    يک. يکي از اون متغيرها، نسبت شرايط محيطي با نوع نگرش انسان و عقايد اوست. جنابعالي نقش شرايط رو بسيار پررنگ جلوه دادي. شرايط يکي از عامل هاست. عوامل ديگه اي مثل عقل، فطرت، دين، غريزه و شهوت، رذائل اخلاقي، تبعيت از هواي نفس و ...، در اين نتيجه ناديده گرفته شده اند.

    دو. چه ملاکي وجود داره براي اين که بگيم محور خوب بودن، تلاش براي رسيدن به حقيقت است. به هر حال ملاک خوب بودن، يا بايد مستفاد از عقل باشه، يا نقل، يا تجربه يا...، ما مي تونيم خوب رو اين جوري معنا کنيم: خوب يعني چيزي که خدا گفته انجام بديم. يا بگوييم: خوب يعني چيزي که عقل غيرمخلوط با وهم و خيال، اون رو تجويز مي کند.. ملاک چيست؟

    + wcircle 
    چقدر دوست داشتم که يکي وارد بحث بشه که لازم بشه توضيح بدم و بحث کنم.
    ممنون
    خوب يعني ميزان تلاش آدم ها براي رسيدن به حقيقت!
    حرف من اينجاست که 90 درصد آدم ها تلاششون براي رسيدن به حقيقت يکسانه. حالا چون شرايط اوليه شون متفاوته اين ميشه که تو 20 سالگي يکيشون نماز مي خونه يکيشون نمي خونه. يکيشون حجاب داره يکيشون نداره و...
    حرف اينه که تو 90 درصد موارد يه بي حجاب با يه محجبه به يه اندازه تلاش کردن براي رسيدن به حقيقت کاري که ميکنن.
    اينو بعد از چند سال و بعد از حرف زدن با يه جامعه آماري قابل قبول براي خودم نتيجه گيري کردم. (اين نتيجه به اندازه استدلال استقرايي ارزش داره برام.)
    نتيجه اين ديد ميشه اينکه با امکان خوبي ممکنه يه بي حجاب بهتر از يه محجبه باشه و يه بي نماز بهتر از نماز خون باشه يا لااقل تو يه جايگاه هستن پس نبايد به آدم ها برچسب زد و با اين برچسب ها قضاوت هم کرد.
    و نکته آخر اينکه تارک الصلوه به کي مي گن؟
    به کسي که براش ثابت نشده بايد نماز بخونه و نخونه هم ميگن؟
    + ms 
    "مهم خوب بودن يا نبودن است" پايان نيست..
    ابتدا بايد مشخص کني «خوب» يعني چي؟

    از جمله هات مي شه در آورد که:
    مذهب (يا شريعت) يعني مجموعه ي اوامر و نواهي خدا، با مفهوم خوب عام و خاص من وجه اند. يعني بعضي از «مذهب» خوب است و بعضي از مذهب، بد است. به عبارت ديگه بعضي از آن چه خدا گفته خوب است و بعضي از آن چه خدا گفته بد است. مثلا خدا گفته حجاب خوب است و بي حجابي بد است، اما مي توان بي حجاب بود و خوب هم بود..

    مسلما اين رو نمي خواستي بگي.. مي خواستي بگي اون آدم در برآيند رفتارهاش خوبه با اينکه شايد بي حجابه و بي نمازه و.. اما اگر بي حجاب بودن به تنهايي بي اهميت است، بي نماز بودن هم بي اهميت است، مذهب و غيبت کردن و دروغ گفتن و.. هم بي اهميت است.. پس اساسا خوب بودن يعني چي که براي ما اهميت داره؟ آيا خوب بودن يعني اين که دلت پاک باشه؟

    اين دو سه خطي که نوشتي به نظر من داراي پيش فرض هايي هستند که از بحث هاي مهم امروز در «فلسفه دين» اند:
    1ـ شريعت رو از اخلاق تفکيک کردي.
    2ـ اخلاق رو توصيه کردي و شريعت (بايدها و نبايدهاي محدودکننده) رو بي اهميت دونستي.
    مثل برخي «روشن»فکران که مي گويند: دين پوسته اي دارد و هسته اي.. شريعت، پوسته ي دين است و اهميتي ندارد..
    از نظر روايي هم «تارک الصلاه» در روايات بسياري کافر دانسته شده، يا به شدت ذمّ شده.. و خدا به ايشان وعده ي عذاب و عقاب داده.. آيا خدا «خوب» را عقاب مي کند؟

    همين نگاه به کعبه کردن امروز منهمه ي عظمت در آن ست که به آن مي نگرم با نگاه حقيرم و ...دعاتون کردم! نبايد تلاش کنيم براي نگريستنش؟ البته با يک کم تغيير جملت درست ميشه!


    "بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، نه در آنچه به آن مي نگري..."

    مستند روايي داري برا اين جمله يا از خودته؟!!يه کم که نه اگه به "عظمت" نسبي نگاه کني شايد خيلي مشکل داشته باشه!!

    پاسخ

    من هيچ ادعايي ندارم که حرفام بر اساس رواياته، ولي ادعا دارم که بر اساس يه فکره (که البته انسان ممکن الخطاست.)اگه مستند روايي بر رد حرفم هم باشه بسيار استقبال مي کنم.
    + حامد 


    خيلي دارم رو جمله ت فکر مي کنم

    و احتمالا ميدوني که باهاش موافق نيستم

    ............................................................

    شبيه روشنفکرا حرف زدي:)))

    پاسخ

    جدا چه خيانتي کردن به روشنفکري کسايي که لاف روشنفکري زدن در عين تعصب...من افتخارم اينه که فکرم روشن باشه...(هر چند مي دونم مقصود تو معناي اصطلاحي روشن فکري بود و نه لفظي)