"مهم خوب بودن يا نبودن است" پايان نيست..
ابتدا بايد مشخص کني «خوب» يعني چي؟
از جمله هات مي شه در آورد که:
مذهب (يا شريعت) يعني مجموعه ي اوامر و نواهي خدا، با مفهوم خوب عام و خاص من وجه اند. يعني بعضي از «مذهب» خوب است و بعضي از مذهب، بد است. به عبارت ديگه بعضي از آن چه خدا گفته خوب است و بعضي از آن چه خدا گفته بد است. مثلا خدا گفته حجاب خوب است و بي حجابي بد است، اما مي توان بي حجاب بود و خوب هم بود..
مسلما اين رو نمي خواستي بگي.. مي خواستي بگي اون آدم در برآيند رفتارهاش خوبه با اينکه شايد بي حجابه و بي نمازه و.. اما اگر بي حجاب بودن به تنهايي بي اهميت است، بي نماز بودن هم بي اهميت است، مذهب و غيبت کردن و دروغ گفتن و.. هم بي اهميت است.. پس اساسا خوب بودن يعني چي که براي ما اهميت داره؟ آيا خوب بودن يعني اين که دلت پاک باشه؟
اين دو سه خطي که نوشتي به نظر من داراي پيش فرض هايي هستند که از بحث هاي مهم امروز در «فلسفه دين» اند:
1ـ شريعت رو از اخلاق تفکيک کردي.
2ـ اخلاق رو توصيه کردي و شريعت (بايدها و نبايدهاي محدودکننده) رو بي اهميت دونستي.
مثل برخي «روشن»فکران که مي گويند: دين پوسته اي دارد و هسته اي.. شريعت، پوسته ي دين است و اهميتي ندارد..
از نظر روايي هم «تارک الصلاه» در روايات بسياري کافر دانسته شده، يا به شدت ذمّ شده.. و خدا به ايشان وعده ي عذاب و عقاب داده.. آيا خدا «خوب» را عقاب مي کند؟