من از وجه ادبي جملات جنابعالي عبور کردم و به عنوان نتيجه اي علمي روي اون حساب کردم، و الا به زيباست و حال کردم و اي ول، يا نچسبيد و برو بابا دلت خوشه، اکتفا مي کردم..
اما در نگاه علمي، اين نتيجه داراي متغيرهاييه که هر کدوم بايد در جاي خودش اثبات بشه.. از اين رو، چنين نتيجه اي نه تنها اثبات شده نيست، که به شدت ابطال پذير است، لذا بهترين کار همينه که در حد يک ظن خفيف برآمده از استقراي ناقص، و چيزي در حد شکل گيري يک فرضيه، روي اون حساب کنيم. پس تا اينجاشو موافقم. (جمله بندي و لحن نوشتاريم يه جوري شده، ديگه الان ساعت نزديک 4 صبحه و طبيعيه!!)
يک. يکي از اون متغيرها، نسبت شرايط محيطي با نوع نگرش انسان و عقايد اوست. جنابعالي نقش شرايط رو بسيار پررنگ جلوه دادي. شرايط يکي از عامل هاست. عوامل ديگه اي مثل عقل، فطرت، دين، غريزه و شهوت، رذائل اخلاقي، تبعيت از هواي نفس و ...، در اين نتيجه ناديده گرفته شده اند.
دو. چه ملاکي وجود داره براي اين که بگيم محور خوب بودن، تلاش براي رسيدن به حقيقت است. به هر حال ملاک خوب بودن، يا بايد مستفاد از عقل باشه، يا نقل، يا تجربه يا...، ما مي تونيم خوب رو اين جوري معنا کنيم: خوب يعني چيزي که خدا گفته انجام بديم. يا بگوييم: خوب يعني چيزي که عقل غيرمخلوط با وهم و خيال، اون رو تجويز مي کند.. ملاک چيست؟