سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























فراق

یادش بخیر...

بچه تر که بودم وقتی کار بدی می کردم، خیلی زود گوشه ای را پیدا می کردم و دستانم را گره می کردم و انقدر می گفتم:"خدا جون ببخشید" تا آرام می شدم.

بعد می دویدم سراغ بازی و خندیدن.

بزرگتر که شدم وقتی کار نسبتا خوبی می کنم سریع تر از خدا کاری را طلب می کنم. اگر آن طور که خواستم اتفاق نیافتد (که معمولا اینگونه است) قهر می کنم

و با غضب به سراغ کارم می روم.

بچه تر که بودم شاد بودم...

 


نوشته شده در جمعه 91/3/19ساعت 7:18 عصر توسط دایره سرگردان نظرات ( ) |


Design By : Pichak